روایت متفاوت و مستند از اتهام شیمیایی 2018 در دوما سوریه

به گزارش ایستگاه بازی، در آوریل 2018، کشورهای غربی دولت سوریه را به استفاده از تسلیحات شیمیایی در دوما متهم کردند؛ اما اهالی دوما و پزشکان محلی روایت دیگری دارند.

روایت متفاوت و مستند از اتهام شیمیایی 2018 در دوما سوریه

به گزارش خبرنگاران، در ماه آوریل 2018، کلیپ ویدئویی از بیمارستانی در دوما سوریه درباره وقوع حمله شیمیایی منتشر شد. رسانه های غربی و تروریست های در سوریه کوشش کردند تا دولت سوریه را در این زمینه متهم نمایند. اما با گذشت زمان تعیین شد که این ماجرا سناریویی برای فشار بر دولت سوریه بوده است. فیلم زیر به آنالیز ابعاد اتفاقات آن روز پرداخته و ماجرا را دست اول و بدون واسطه از زبان افراد حاضر در محل روایت می نماید.

در این فیلم، دکتر خالد الدباس می گوید: هر زمان که ارتش سوریه پیشروی می کرد، مسلحین مردم را می آوردند و وانمود می کردند که آنها مجروح و زخمی شده اند. با خودشان گروه پزشکی می آوردند که ما هم آنها را نمی شناختیم، هر کاری می کردند، رگ باز می کردند، تا وانمود نمایند ارتش به خاطر استفاده از سلاح های شیمیایی یا گاز کلر پیشروی نموده است.

دکتر محمد الحنش در خصوص ماجرای حمله شیمیایی می گوید: ما چیزی که به عنوان چنین مواردی تشخیص داده گردد ندیدیم. هیچ بیمار خاصی که از دست دادن تنفس داشته باشد یا احتیاج به استفاده از دستگاههای تنفسی در نتیجه استشمام گاز سمی داشته باشد نداشتیم، حتی مورد فوتی هم در اثر مسائل تنفسی ویژه هم نداشتیم.

دکتر حسان عیون درباره ماجرای آن روز می گوید: حتی اگر آنطور که ادعا می گردد 800 مورد شیمیایی و 60 مورد مرگ ناشی از آن داشته باشیم، اولین گروهی که ممکن است آسیب ببیند کادر درمان است. این کادر درمان است که بیشترین تماس را با مجروح دارد. در کلیپ می بینیم که افرادی هستند که در حال یاری به مجروحان هستند اما آنها جزو کادر درمان نیستند، این همان چیزی است که ما بر روی آن تاکید می کنیم. از اینجا شروع می گردد که این مرد در حال شستن با آب است، با دوربینشان عکس برداری و تصویر برداری مینمایند. افرادی که در انجام آن کار در آن روز دخالت داشتند.

برای دیدن این مستند، فیلم زیر را مشاهده کنید.

ترجمه فارسی مکالمات فیلم را در ادامه می توانید بخوانید:

من باورم نمی شد که شهر دوما دوباره به حیات و زندگی بازگردد. مردم را در اینجا ببینید، زندگی را دوست دارند. آمال و آرزوهای ما تقریبا هفت سالی بود که متوقف شده بودند. سختی در تمامی ابعاد زندگی ما وارد شده بود، مسائل بسیاری بالاجبار وارد زندگی ما شده بود. شبیه جهنم بود. تکفیر، ترور، ترس، هرج و مرج، ما را ترسانده بود. آنها ما را ضعیف نموده بودند. اما ببینید، اینجا مردم زندگی را دوست دارند، زندگی به تدریج به حالت قبل بازمیگردد و ببینید که احلام و آرزوهای ما عظیم می شوند.

بشار حسان داوود: از وقتی کودک بودم دوست داشتم هرروز اینجا بیایم و کمی به دوما نگاه کنم، اما می دونید، طی این هفت سال نتونستم بیام اینجا و نگاه کنم، می ترسیدم. از وقتی کودک بودم آرزویی داشتم. دوست داشتم پزشکی بخوانم، این آرزوی خانواده و البته خودم بود، این آرزو را به همراه خود داشتم تا وقتی که به کلاس نهم رسیدم. در کلاس نهم، تحصیل در اینجا متوقف شد، شرایطی پیش آمد و زندگی و تحصیل را کاملا متوقف کرد. من و دوستم صبحی فقط بودیم، که با هم درس می خواندیم.

  • سلام، چطوری؟
  • خوبم.
  • چه خبر؟

    بشار حسان داوود: همکلاسیم، صبحی، که در خصوصش با شما صحبت کردم. ما همواره اینجا با هم ملاقات می­کنیم، هرروز، خاطرات زیادی اینجا داریم، در ابتدا من و صبحی با هم کار می کردیم، یادم می آید که با هم پزشکی را از ابتدا یاد گرفتیم. کارهای عملی برای دروس نظری خود انجام می دادیم، موقعیت های زیادی را باهم تجربه کردیم، انسانیت را در موقعیت هایی دیدیم، و در مواقعی هم [اعمال] غیر انسانی را مشاهده کردیم. در ماه آوریل 2018، کلیپ ویدئویی منتشر شد در خصوص حمله شیمیایی که در این بیمارستان فیلم برداری شده بود. اگر دوست داشته باشید به داخل آن سری بزنیم. در اینجا تصویربرداری آن ویدئو شروع شده بود. اینجا پذیرش [بیمارستان] است. اینجا اطلاعات است، اینجا آزمایشگاه، و آنجا هم رادیوگرافی، و از اینجا هم اورژانس شروع می گردد. در این گوشه شلنگی است که شهروندان [در آن ویدئو] استفاده کردند و آب را به طرز نامنظمی روی یکدیگر می ریختند. ما هم داخل بودیم، نشسته بودیم، صداها را شنیدیم و ناگهان بیرون آمدیم، دیدیم که تعداد بسیار زیادی آنجا هستند و هیچ کنترلی روی آنها نمی توانستیم داشته باشیم، هرکس بی مهابا کاری می کرد، فقط شهروندان بودند، هرکسی دیگری را می شست، بیرون آمدیم، بیشتر از هشت یا نه نفر نبودیم، دکتر حسان هم مسئول شیفت بود، تا به حال با چنین چیزی روبرو نشده بودیم، حتی ماسک هم نزده بودیم، آمادگی نداشتیم، در خصوص دستگاه تنفسی، که بسیار برایمان مهم بود، چیزی بیشتر از اسپری آسم نداشتیم، مخصوصا اینکه مردم در زیرزمین نشسته بودند.

    صبحی: به دلیل آتشی که بیرون از بیمارستان شعله ور بود ترس و وحشت وجود مردم را فراگرفته بود.

    بشار حسان داوود:افرادی هم بودند که خبرهای دروغ و اطلاعات غلط را پخش می کردند، می آمدند داد می زدند حرفی می زدند و می رفتند، یادت می آید؟ یکی آمد داد زد: آب بریزید روی مردم.

    الان می برمتون پیش دکتر خالد، وی پزشک است و به ما در دانشگاه حلب درس می داد. که تحت کنترل افراد مسلح بود. وی در جایی به کار پزشکی مشغول بود که به آن کهف می­گفتند. او در موقعیت مشابهی که برای ما رخ داد، روبرو شده بود. به نزد او برویم برایمان می گوید دقیقاً چه اتفاقی برایش افتاده بود.

    دکتر خالد الدباس: بشار یک جوان فعال است، در دوره بحران کوشش کرد که پزشکی بخواند، اما متاسفانه افراد مسلح مانع تحصیل وی شدند. وی کوشش کرد که در اینجا درسش را ادامه دهد. ما کوشش کردیم تا جایی که می توانیم به او یاری کنیم تا مدرکش را بگیرد، حتی در دانشگاه کوشش کردیم به او یاری کنیم. ولی خوب الحمدلله بعد از آزادسازی، وی کلاس نهم را تمام کرد و امتحانان سرانجامی دبیرستان را با پیروزیت به اتمام رساند و توانست مدرک دیپلم را بگیرد و وارد دانشکده طب گردد، و انشالله به امید خدا در آینده همکار ما گردد. من در پُست های پزشکی متعددی بودم، اما مهمترین آنها کهف نامیده می­شد که اکنون به آن بیمارستان کهف می گویند. هر کاری آنجا انجام می دادم، تنها پزشک ارولوژی نبودم ، دکتر زنان بودم، دکتر عمومی بودم، چرا که تعداد پزشکان بسیار کم بود و متاسفانه افراد مسلح از این امر برای بهره برداری رسانه ای و مادی از آن استفاده می کردند. هر زمان که ارتش سوریه پیشروی می کرد، مسلحین مردم را می آوردند و وانمود می کردند که آنها مجروح و زخمی شده­اند. با خودشان گروه پزشکی می آوردند که ما هم آنها را نمی شناختیم، هر کاری می کردند، رگ باز می کردند، تا وانمود نمایند ارتش به خاطر استفاده از سلاح های شیمیایی یا گاز کلر پیشروی نموده است، حتی چیزی که خودم در بیمارستان کهف پیش از آزادسازی شاهد آن بودم در ماه فوریه بود حدوداً، ناگهان دکتر امانی آمد و گفت که شیمیایی زدن، کلر زدند و باید ماسک بپوشیم، بعد از یک ساعتی که گذشت دیدیم چند خانواده از منطقه حموریه آمدند که بخشی از سناریوی سلاح شیمیایی بودند، از آنها تصویر برداری کردند، تا نشان دهند که آنها به دلیل اصابت سلاح شیمیایی مجروح شده­اند. حتی من متوجه شدم که چیزی نیست و واقعیت این بود که همه چیز عادی است. به آنها یاد داده شده بود که چگونه نقش بازی نمایند که مثلا نمی توانند نفس بکشند، و چشمانشان قرمز شده بود، با دکتر امانی بحث کردم ، که خانم دکتر یک چیزی اینجا مشکل دارد. او به من پاسخ داد که این به تو ربطی ندارد، مخصوصا اینکه او رئیس بیمارستان هم بود. متاسفانه، هم دکتر عمانی و هم استادش دکتر صبحی، تمام اموالی که در بیمارستان مربوط به همه کادر بود را دزدیدند، و از جمله از من، آنها پولها را بردند و فرار کردند. این بیمارستان تقریباً بیمارستان هلال احمر بود، آن را ساخته بودند و به وزارت بهداشت داده بودند، در دوره بحران، افراد مسلح آن را تبدیل به مقر پزشکی خود و بیمارستان میدانی خودنموده بودند، در اولین دوره دکتر سلیم حدود دو سال در آن بود، بعد از آن من به مدت 6-7 ماه رئیس آن بودم، بعد از من دکتر فاتح مدیر آن شد، و بعد خانم دکتر امانی تقریبا از اواخر سال 2015 تا زمان آزاد سازی آن توسط ارتش عربی-سوری مدیر آن بود.

    موافقید منزل خانم دکتر امانی که مدیر بیمارستان بود را به شما نشان دهم؟ منزلش نزدیکه، تقریبا 500 متر، با اینجا فاصله دارد. بفرمایید.

    محمد ادبی بللو، پدر خانم دکتر امانی: تقریبا در پنج ماه اول شروع بحران، یک دکتر سلیم نامی بود که مدیر بیمارستان کهف بود. یک روز دختر آمد و گفت بابا ریاست بیمارستان را به من دادند. به دخترم گفتم: نه این کار و نکن. با هم بحث کردیم، اون می گفت می خوام قبول کنم من می گفتم قبول نکن. دخترم به دکتر سلیم گفته بود که پدرم قبول ننموده است، ببین دکتر با من چیکار کرد، دکتر سلیم عصبانی شد و رئیس گروه تروریست ها که دوست او بود را فرستاد و پسرم را بردند و تمامی شب او را کتک زدند. دخترم با دکتر سلیم تماس گرفت، صبح شد و دخترم به بیمارستان رفت و دکتر سلیم از او پرسید ریاست بیمارستان را می پذیری؟ دخترم هم پذیرفت و او هم پسرم را آزاد کرد خوب رئیس این تروریست ها دوستش بود. اینطور بود که دخترم این پیشنهاد را پذیرفت. می ترسیدم که یک نفر بیاد من را برباید، من نمی توانم این شرایط را تحمل کنم و ممکن است بمیرم، و اگر می امد و برادرش را گروگان می گرفت، او تنها برادرش است.به هر حال این تجربه را از سر گذراندیم. من با دخترم جر و بحث کردم. به خداوندی خدا او اصلا از من حرف شنوی نداشت. خدا نه اون و نه سلیم را خیر نده، چیکار می تونستم بکنم. من هیچ قدرتی نداشتم. چه کار می توانستم بکنم، هیچ کاری از دستم بر نمی آمد. از طرفی برای پسرم می ترسیدم و از طرفی هم برای خودم. این تروریست ها رحم نداشتند، خدا می داند که رحم نداشتند. من دارم می گویم که این روزها را گذراندم، آنها رحم نداشتند. به همین منوال گذر ایام می­کردیم تا وقتی که شرایط بهتر شد، ارتش وارد شد مسلحین فرار کردند. خدا شاهده که حتی یک خداحافظی با من نکرد. حتی نگفت بابا خداحافظ. قسم می خورم که حتی نگفت بابا من دارم می روم. حتی نگفت بابا تو پول نداری بیا این هزار لیره را بگیر. اون و سلیم رفتند. برادرش هم همینطور، کاره ای نبود، یک راننده بود، و با دوچرخه کار می کرد، اون را هم با خودش برد، بچه­اش را هم با خودش برد. برخی وقتها از من احوال پرسی می­کند. برخی وقتها همسرم گریه می­کند و التماس می­کند، اما چه می­توانم به دخترم بگویم؟ حرف نمی تونم بزنم. بگم پیروز باشی؟ نمی تونم بگم. این دختر من و راحت نگذاشته، نه در دوره بحران و نه بعد از آن یک خواب راحت برام نگذاشته. خوب این دختر چه فایده ای برای من داشته؟ چقدر هزینه کردم که درس بخواند. در مقابلش چی بدست آوردم؟ قسم می­خورم که به بیمارستان نرفتم. پیش این مرد رفتم برای مداوا اما پیش دخترم در بیمارستان نرفتم. این مرد می تواند شهادت بدهد. من از دست این دختر خشمگینم، خدا اینطور سرنوشت براش مقدر نموده است. این انتخاب اون نبود. به خدا قسم، به جون بچه هام، من سلیم رو از در بیرون انداختم. حدود 7 یا 8 ماه پیش از سرانجام بحران. دخترم به اِدلب رفت و از اِدلب برادرش را ترک کرد و به ترکیه رفت. این تروریست­ها همشون دروغگو هستند. از دخترم گرفته تا باقی تروریست ها همه دروغگو هستند. برای اینکه برای جهان ظاهرسازی نمایند. ببخشید مثل کفشی که بیرون از در خانه است. اگر شیمیایی بود من اول نفری بودم که شیمیایی می شدم و می­مُردم. اینطور نیست؟ من خیلی نزدیکتر بودم. از داخل نزده بودند همه را اینجا زده بودند. به خدا ما چیزی ندیدیم. به خدا چیزی نبود. سلاح شیمیایی استفاده نشده. من قسم می خورم که نبوده. خدا می دونه نه سلاح شیمیایی دیدم نه چیزی در خصوص آن شنیدیم. به خدا اینها آدمهایی هستند که دروغ می سازند، اگر خیری در آنها بود که از کشورشون بلند نمی شدند بیان خارج جنایت نمایند.

    بشار حسان داوود: در راه و قبل از اینکه به دکتر حسان برسیم، اجازه بدهید چند دقیقه بریم سمت راست، دارالایتام. بیشتر اینها پدرانشون در درگیریهای داخلی کشته شدند. ایتام و مجروح و زخمی بسیاری برجای گذاشت، این بچه­ها توسط نهادهای بسیاری مورد بهره کشی قرار گرفتند، که در هر جایی رخ داده است، در غوطه هم رخ داد، از اونها عکس برداری شد و به نمایش درآمدند و توانستند یاری دریافت نمایند. اما این بچه ها چیزی کمتر از 5% از یارانه­ها را دریافت کردند. این بچه ها در داستان سلاح­های شیمیایی در سال 2018 استفاده شدند، از آنها به عنوان بچه های که با گاز شیمیایی مسمومیت پیدا کردند فیلم برداری و تصویر برداری شد و در سطح گسترده ای منتشر شد. به شما نشان خواهم داد که زندگی آنها چطور شد و چگونه تغییر کرد. و چگونه دیدگاهشان نسبت به زندگی تغییر کرد.

    بشار داوود از جمله جوانان غیروری بود که هدفشان پزشک شدن بود، و او یک دوره عملی نزد ما در بیمارستان دوما در دوران بحران گذراند.

    دکتر محمد الحنش: مساله اول این بودکه در دوران بحران این بیمارستان تنها مکانی بود در خدمت هرآن کسی بود که احتیاج به خدمات درمانی داشت، خواه احتیاجهای عادی مدنی در دوران صلح و یا احتیاجهای خاص که در دوران های ویژه مورد احتیاج است. برخی اوقات پیش می آید که اورژانس با علائم متفاوتی روبرو می گردد، چه نشات گرفته از عمل جراحی باشد یا علائم داخلی خارج از توانایی کادر درمان برای کنترل بر آن باشد.در اینجا، در شرایطی هرج و مرج ، افرادی می آیند و می گویند که ما برای شما مریض هایی را می آوریم که چنین علائمی دارند، و شما باید آنها را پذیرش کنید. و کادر درمان هم افرادی را با چهره های جدید می بینند که علائم دارند. این داستان فقط در چند دقیقه رخ داد، [کادر درمان] آماده نبودند. در طی چند دقیقه متوجه شدند که برایشان مجروحانی را می آورند که مسائل تنفسی دارند، که بر اساس آنچه که پزشکان خوانده اند تشخیص شیمیایی دادند. بویژه اینکه مناطق توسط سنگرهای مسلحین محاصره شده بود که از آنها به عنوان استحکامات خود و دیگر موارد استفاده می کردند. این استتارهای خاکی، بعلاوه درگیریها باعث شده بودکه میزان زیادی از خاک و گرد و غبار همه جا را فرا بگیرد، این درحالی بود که مردم در زیرزمین بودند و تهویه هم ضعیف بودند. بنابراین، موارد تنفسی بیشتر بود، در کنار اینها در نتیجه آتش و حملاتی که بود این شرایط بدتر شد.

    • یعنی شما به عنوان پزشک، چیزی ندیدید؟

      دکتر محمد الحنش: ما چیزی که به عنوان چنین مواردی تشخیص داده گردد ندیدیم.هیچ بیمار خاصی که از دست دادن تنفس داشته باشد یا احتیاج به استفاده از دستگاههای تنفسی در نتیجه استشمام گاز سمی داشته باشد نداشتیم، حتی مورد فوتی هم در اثر مسائل تنفسی ویژه هم نداشتیم.

      دکتر حسان عیون: حتی اگر آنطور که ادعا می گردد 800 مورد شیمیایی و 60 مورد مرگ ناشی از آن داشته باشیم، اولین گروهی که ممکن است آسیب ببیند کادر درمان است. این کادر درمان است که بیشترین تماس را با مجروح دارد. در کلیپ می بینیم که افرادی هستند که در حال یاری به مجروحان هستند اما آنها جزو کادر درمان نیستند، این همان چیزی است که ما بر روی آن تاکید می کنیم. از اینجا شروع می گردد که این مرد در حال شستن با آب است، با دوربینشان عکس برداری و تصویر برداری مینمایند. افرادی که در انجام آن کار در آن روز دخالت داشتند.

      بشار حسان داوود: می دونید چیه، طی این هفت سال آرزوهای من جلوی چشمانم می مردند، بسیار کوشش کردم که آرزوهایم را به پیش ببرم، و در رشته پوست ادامه دهم، اما آنها این اجازه را به ما ندادند. تروریست ها هر سال ما را مورد تهاجم خود قرار می دادند. هدف آنها هر سال این بود که جلوی ادامه تحصیل ما را بگیرند. حتی یادم می­آیدکه یکروز من و صُبحی اینجا آمدیم و آنها به ما شلیک کردند، ما توانستیم خودمان را به اینجا برسانیم اما آنها دقیقا به ما در آنجا شلیک کردند. مسلحین و تمامی فرقه های تروریست ها هدفشان یکی بود. هدف مشترکشان این بود که هیچ کس نتواند ادامه تحصیل دهد.

      ارتش سوریه وقتی که آمد، من از آنجا خارج شدم، احساس کردم که آرزویم دارد به حقیقت می پیوندد، کلاس نهم را تمام کردم و دیپلم گرفتم و اکنون من یک پزشکم. احساس می کنم که خوشبختانه ، در حال دستیابی به برخی از اهدافم هستم.

      .

منبع: خبرگزاری تسنیم
انتشار: 19 خرداد 1400 بروزرسانی: 19 خرداد 1400 گردآورنده: managore.ir شناسه مطلب: 1589

به "روایت متفاوت و مستند از اتهام شیمیایی 2018 در دوما سوریه" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "روایت متفاوت و مستند از اتهام شیمیایی 2018 در دوما سوریه"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید